در قاب عکست میتواند جان بگیرد
این عشق پابرجاست تا تاوان بگیرد
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
بهارِ آمدنت میبرد زمستان را
بیا که تازه کنم با تو هر نفس جان را
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
گاهی دلم به یاد خدا هست و گاه نیست
اقرار میکنم که دلم سر به راه نیست
آرامش موّاج دریا چشمهایش
دور از تعلقهای دنیا چشمهایش