از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر