در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام