سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری