علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی