چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی