سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی