ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت