آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
از جوانی حسرت بسیار میماند به جا
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
دلبستگىست مادر هر ماتمى كه هست
مىزايد از تعلق ما، هر غمى كه هست
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
در هيچ پرده نيست، نباشد نوای تو
عالم پر است از تو و خالیست جای تو
دلِ آگاه ز تن فکر رهايی دارد
از رفيقی که گران است جدايی دارد
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غبار حادثه را توتیا توانی کرد