خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد