ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران