هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست