صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی