صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است