تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد