من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
در عشق دوست از سر جان نیز بگذریم
در یک نفَس ز هر دو جهان نیز بگذریم
ما دل برای دوست ز جان برگرفتهایم
چشم طمع ز هر دو جهان برگرفتهایم...
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد