سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست