ای آرزویت دراز و فرصت کوتاه!
هم گوش به زنگ باش و هم چشم به راه
ای در دلِ تو زلال ایمان جاری
ای زخمِ زمانه بر وجودت کاری
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
از علم شود مرد خدا حقبینتر
عطر نفسش ز باغِ گل رنگینتر
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند