تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد