قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد