آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم