بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟