با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟