سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
ز هرچه بر سر من میرود چه تدبیرم
که در کمند قضا پایبند تقدیرم
...ای صبح را ز آتش مهر تو سینه گرم
وی شام را ز دودۀ قهر تو دل چو غار
ای به سزا لایق حمد و ثنا
ذات تو پاک از صفت ناسزا
از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچهای نبود و نباشد بِه از دعا
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا