در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته