علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين