تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم