وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم