سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم