هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود