ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
غمی ویرانتر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود دراین شهر ايمانش
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود