ز رویت نه تنها جهان آفریدند
به دنبال تو کهکشان آفریدند...
سر نهادیم به سودای کسی کاین سر از اوست
نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر از اوست...
فرخنده پیکریست که سر در هوای توست
فرخندهتر سریست که بر خاک پای توست
گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود