آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود