اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود