عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین