این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
در مشت خاک ریشۀ شمشاد میدود
همچون نسیم در قفس آزاد میدود
عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست