به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟
به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
همین که دست قلم در دوات میلرزد
به یاد مهر تو چشم فرات میلرزد
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
نگاه کودکیات دیده بود قافله را
تمام دلهرهها را، تمام فاصله را
بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا میبرد به خانهٔ او
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو