وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد