وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد