وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد