وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد