وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد