وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد