گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
آنجا که دلتنگی برای شهر بیمعناست
جایی شبیه آستان گنبد خضراست
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست