هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن