بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی