میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر