با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
چشمان تو دروازۀ راز سحر است
پیشانیات آه، جانماز سحر است
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم