تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم
ای علوی ذات و خدایی صفات
صدرنشین همه کائنات