آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی